از ازدحام این همه دیوار خسته ام! دیوار: مصلحت، دیوار عافیت، دیوار های ترس، دیوار دلهره، دیوار های .....
خدا روستا را ، بشر شهر را .....ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند که در خواب هم خواب آن را ندیدند ( زنده یاد قیصر امین پور)
کاشکی آدم ها مانند انار دانه های دلشان پیدا بود.....!
عشق بازی به همین آسانیست،که گلی با چشمی، بلبلی با گوشی، رنگ زیبای خزان با روحی، نیش زنبور عسل بانوشی
کار همواره باران با دشت، برف با قله کوه، رود با ریشه بید، باد با شاخه و برگ، ابر عابر با ماه، چشمهای با آهو ،برکهای با مهتاب، و
نسیمی با زلف، دو کبوتر با هم، و شب و روز و طبیعت با ما.......
عشقبازی به همین آسانیست،شاعری با کلماتی شیرین، دست آرام و نوازش بخش بر روی سری، پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی، و دل آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی ، عشقبازی به همین آسانیست... که دلی را
بخری، بفروشی مهری، شادمانی را حراج کنی، رنجها را تخفیف دهی، مهربانی را ارزانی عالم بکنی،و بپیچی همه را لای حریر
احساس گره عشق به آنها بزنی ،مشتریهایت را با خود ببری تا لبخند....
عشقبازی به همین آسانیست،هرکه با پیشسلامی در اول صبح هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری هرکه باخواندن شعری کوتاه با
لحن خوشی، نمک خنده بر چهره در لحظه کار،عرضه سالم کالایی ارزان به همه، لقمه نان گوارایی از راه حلال و خداحافظی شادی
در آخر روز، و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا، در رکوعی و سجودی با نیت شکر
عشق بازی به همین آسانیست...
(مجتبی کاشانی).....
تربیت، فرایندی تدریجی است، ولی پیش از آن پدیده ای کم هزینه است. بسیاری بر این باورند که برای تربیت، هزینه بسیار باید کرد. این ها بی گمان تصور ناتمام و نادرستی از تربیت دارند. برای تربیت افراد نه تنها لازم نیست از نظر مالی هزینه سنگینی در نظر بگیریم، حتی لازم نیست زمان زیادی صرف کنیم یا حتی سخن و نصیحت زیادی برای تغییر باور، نگرش و رفتار افراد به کار ببریم. تربیت بیش از هر چیز به مراقبت نیاز دارد. کودک که بودم باغبانی را دیدم که نهالی تازه در باغ می کاشت. با شتابی کودکانه دویدم و سطلی آب آوردم تا پای نهال بریزم. پیرمرد دستم را گرفت و گفت: «با این کار نهال را می کشی». چند روز بعد باغبان را دیم که نهال دیگری می کاشت. دوباره با همان شتاب کودکانه سطلی آب آوردم که پای نهال بریزم. پیرمرد گوشم را گرفت و گفت: «وقتی بیش از اندازه به نهال آب بدهی آن را می کشی». آن روز متوجه منظور باغبان نشدم. او می خواست به من بگوید تو با این کارت مانع جستجوگری نهال می شوی. وقتی از بالا به او آب می دهی، مانع می شوی ریشه هایش در اعماق زمین به دنبال آب بگردد. تو موجب می شوی ریشه های نهال در سطح زمین پراکنده شوند. وقتی ریشه ها در اعماق زمین نفوذ نکنند، با یک تکان یا وزیدن یک تندباد، از جا کنده می شود. این نهال هر بار به مشتی آب نیاز دارد. اگر نهال را دوست داری، کمی هم آب به سر و روی آن بپاش تا باطروات و شاداب شود...
روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟` دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: "بله."
استاد پرسید: "هر چیزی را؟"
پاسخ دانشجو این بود: "بله هر چیزی را."
استاد گفت:"در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد."
برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.
ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: "استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته."
دانشجو پرسید: "آیا سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد:"البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟"
دانشجو پاسخ داد:
"البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم."
دانشجو ادامه داد: "و تاریکی؟"
استاد پاسخ داد: "تاریکی وجود دارد."
دانشجو گفت:
"شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم."
و سرانجام دانشجو پرسید:
- "و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟
خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود."
و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند.
غم خورده ایم! حوصله شرح قصه نیست.........شاید بهاری دوباره باز آید!!
خدایا نفسم را غربال کن،بدی هایش را بگیر،خوبی هایش را بگذار،که نفس در معرض هلاکت است مگر آنکه تو یاریش کنی!(قسمتی از دعای مکارم الاخلاق)