سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستیز ، تدبیر را باطل کند . [نهج البلاغه]
برگ خاطره
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» یادگاری

 

                   برای 29 دسته گلم در بوستان سوم ریاضی

 

دخترم........ای خوب بی پیرایه زیبا!   

 چون زخمه خواهشت بر رگ رگ تار جان بنشست/گزیری جز به های وهوی درآمدن نماند/پس به زخمه این ساز گوش جان بسپار:

  دل را آیینه مهر خدا قرار ده* با دنیا باش ولی اسیر آن نباش*اگر خوبی به کسی کردی متقابلا متوقع نباش *به پدر ومادر نیکی کن که جز خیر نمی یابی!

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( سه شنبه 90/7/5 :: ساعت 4:3 عصر )
»» پیشرفت

شعری از دکتر محمدرضا ترکی

آن قدیمها
تخم مرغ دزدها
حداکثرش
 
می شدند سارق شتر
آفتابه دزدها
سارق موتور...

تازگی
سقف اختلاسها نجومی است
دزدهای با کلاس
خوش لباس
کیسه های اسکناس...

پیشرفت
در تمامی زمینه ها
یک تمایل عمومی است!


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( جمعه 90/6/25 :: ساعت 8:59 عصر )
»» انزجار در دنیای شریعتی

دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛

اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید

 و سوم - که از همه تهوع آور بود-

اینکه در آن سن و سال، زن داشت.

 !... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،

آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه

زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم

و تازه فهمیدم که :

خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد

دیگران ابراز انزجار می کند که

 در خودش وجود دارد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( جمعه 90/5/7 :: ساعت 11:27 عصر )
»» نقش دل در مدیریت

نمی دانم خوب یابد!!هرگز اهل گزارش کار  جهت تمجید به رییس بالاتر نیستم وبارها نیز مواخذه شده ام.........

 راستی این یعنی عدم انگیزه؟!

  چندی پیش بزرگواری به عدم داشتن انگیزه متهمم کرد- راستش ذهنم مشغول شد اما ابدا به احساس عاشقانه ای که نسبت به

   انسان ها دارم شک نکردم واین حس حاصل لطف بیکران خداوند و عمری تلمذ در محضر اساتید عاشقی بوده که از محضرشان بهره های

   بسیار برده ام.......

         از آن روز به بعد بیشتر به بررسی نتایج این عشق در حوزه کاری خود پرداختم تابتوانم نقاط ضعف و قوت نقش دل را مدیریت شناسایی

      کنم................مطلبی از استاد مجتبی کاشانی به دستم رسید که نه تنها پاسخ سوالات ذهنم را دریافت کردم بلکه از شوق این

    لطف خدادادی  بسیارعمیق گریستم!تلاش می کنم برخی از این مطالب رابه اختصار بیان کنم:

           در سال 1365 که در کارخانه تولیدسیلندر گاز خانگی در مشهدکه مدتی مدیریت آن را به عهده داشتم روزی کارگر جوانی از واحد

         جوشکاری نزد من آمد وچند شعر مرا خواست.با تعجب ازسرپرست او پرسیدم:محمود اسدی از کجا می داند من اهل شعرم؟!

       گفت او خودش اهل دوتار است اما متاسفانه چندی پیش بند اول انگشتان دست چپ او زیر قیچی رفت وبعد از آن چون دیگر نتوانست

      با آن انگشت ها دوتار بنوازد از شدت ناراحتی دوتارش را شکست وآن را سوزاند...........

          چندی بعد بند انگشتش رشد کرد وترمیم شد*او اکنون می تواند دوتار بنوازد ولی دوتار ندارد!!!!!!

         چند روز بعد محمود را خواستم چند شعر به او دادم ومتوجه شدم او به خاطر مشکلات اقتصادی نمی تواند دوتار بخرد....

        محمود برایم شرح داد به خاطر عشق به این ساز آن را نزد استاد یگانه در قوچان سینه به سینه آموخته است*

        من که مدت هادلم می خواست دوتاری داشته باشم از محمود کمک خواستم وبه اوگفتم بدون اینکه کسی بفهمد یک روز جمعه باهم

 برای اینکار به قوچان برویم.اوپذیرفت ودر آن جمعه خاطره انگیز من یک دوتار برای خودم تهیه کردم ودوتاری هم به رسم هدیه برای محمود!!

   هفته بعد سرپرست محمود که از این ماجرا بی خبر بود پیش من آمد وگفت:اتفاق عجیبی افتاده است وگروه جوشکاری محمود رکورد

  تولید راشکسته است ومن روز بعد محمود را خصوصی خواستم واز این کار او احساس نارضایتی کردم و گفتم:من سفر قوچان وهدیه 

 دوتار را برای افزایش تولید نکردم!! وتنها برای دلم کردم!!! واو نیز در پاسخ گفت:مگر ما کارگرها دل نداریم*من هم این کار را برای دلم می کنم...

   



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( سه شنبه 90/5/4 :: ساعت 10:12 صبح )
»» رابطه جشنواره خیرین مدرسه ساز با حکم تخلیه مدارس

امروز در حالیکه خبر جشنواره خیرین مدرسه ساز را می شنیدم در دل اینهمه بزرگواری وعشق را تحسین می کردم...نزدیک ظهر که از فرط خستگی وگرمای پایان کار روزانه دستانم می لرزید در فکر این همه عشق و فداکاری هنوز از خبر های مسرت بخش این جشنواره شادان بودم که ناگاه ورود 2 نفر آقا و حکم تخلیه مدرسه خنده را بر لبانم خشک کرد!  نماینده شاکی "نهاد دولتی .................. و دادورز دادگاه.........."  

ناخوداگاه در ذهن خود به مقایسه پرداختم:   میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است!!!!!!!!!!!   



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( شنبه 90/2/31 :: ساعت 5:16 عصر )
»» گل نرگس

 

 

گل نرگس!به سر کوچه باران زده دلتنگی منتظر می مانم تا بیایی به برم دلدارم.........................................



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( پنج شنبه 87/5/24 :: ساعت 10:25 صبح )
»» ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد

عید بز رگ مبعث مبارک باد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( چهارشنبه 87/5/9 :: ساعت 11:35 صبح )
»» آرامش چیست؟

هو المحبوب

 

آرامش یعنی عشق را در فراسوی خویش دیدن....راستی اگر نتوانیم زندگی را برای یکدیگر بهتر از آنچه برای خود می خواهیم بخواهیم،برای چه آفریده شده ایم؟

 

امروز 2واژه توجهم را به خود جلب کرد ، سمپاتی  و امپاتی

 

سمپاتی:همدلی وهمدردی کردن با دیگران است...اینکه مردم را دوست بداری ،درکشان کنی وبه آنها عشق بورزی،زیبا تر این بود که عشق ورزیدن یکی از عجایب هفتگانه روح آدمی است وما هیچگاه نمی توانیم به کسی خدمت کنیم مگر آنکه ابتدا به خودمان خدمت کرده باشیم......معنی این کلمه برایم بسیار دوست داشتنی ولذت بخش بود........

 

امپاتی:همفکر بودن با دیگران ونگاه کردن به مسا له ای از دریچه چشم آنان است،امپاتی عشق به کسانی است که حتی از ما متنفرند....امپاتی یعنی آنقدر در روحت احساس عظمت کنی که اگر کسی را دیدی یا شنیدی که خسته می شود در پاهای خود احساس درد واقعی کنی....

 

من در عمق این کلمات  گاه می اندیشم که :3چیز در زندگی بشر اهمیت دارد:مهربانی،مهربانی ومهربانی وآرامش نیز در مهر ورزی ومهربانی است،در همدردی وهمدلی!

 

اما آیا مدعی عشق می تواند ببخشد وحتی دشمن خویش را نیز دوست بدارد وآنگونه که مولای متقیان حضرت علی (ع) می فرمایند:می توان گذاشت وگذشت....

 

وقتی جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد،برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافیست آنهم از نوع بخشش ....وآرامش در بخشش است ومهربانی..............



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( یکشنبه 87/4/30 :: ساعت 9:18 عصر )
»» آموخته هایی از زندگی.....

 

در گذر از جاده زندگی آموختم:که انسان بودن وجاوید ماندن هرکس به اندازه قلب اوست وهر چه دیگران را بیشتر دوست داشته باشی انعطاف بیشتری خواهی داشت...

آموختم:تلاش در جهت تلافی وتسویه حساب عشق را در وجود انسان می کشد واگر عشق کشته شود زندگی تیره می شودوروح بیشتر رنجیده خاطر....

آموختم:هیچ انسانی کامل نیست مگر آنکه عاشق او باشی...

آموختم :اگر به هیچ طریقی نمی توانم به کسی کمک کنم برای او دعا کنم...

وباز آموختم:زیر ظاهر سرسخت هر انسانی فردی نهفته است که خواهان تمجید،دوست داشتن ودوست داشته شدن است....وگاهی همه آن چیزی که انسان نیاز دارد فقط قلبی است برای درک شدن !

وما برای ماندن آمده ایم،ماندن برای همیشه....پس :زنده باد آفتاب که در روشنی بخشیدن بخل نمی ورزد!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( جمعه 87/4/28 :: ساعت 10:9 عصر )
»» جریان خورشید

ظلمت امشب گویا خفقان می گیرد،پشت شب می لرزد...روشنایی عظمت یافته است....کوه با آنهمه سنگینی وبازوی ستبر دارد از ناحیه پیشانی زیر سرنیزه خورشید زهم می پاشد....

 

میلاد مولا علی علیه السلام مبارک باد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( سه شنبه 87/4/25 :: ساعت 7:18 عصر )
<      1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دیوار
روستا و اخلاص.............
زلال.........
عشق بازی.........
بزرگترین هدیه تو به دیگران
تربیت تدریجی است
ایا خداوند شر راآفریده است؟
قصه.....
.........
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 3
>> مجموع بازدیدها: 84153
» درباره من

برگ خاطره
زهرا علی بابایی
لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه الزهرا و فوق لیسانس رشته برنامه ریزی دانشگاه آزاد 28 سال سابقه تدریس،معاونت ومدیریت دبیرستان های منطقه 17 و2تهران

» پیوندهای روزانه

خطاطی [23]
[آرشیو(1)]

» آرشیو مطالب
انواع انسانها
آتش دل
بایگانی
تبدیل تقویم
بهار 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب