بار الها تو به حساب همه رسیدگی می کنی..........در من این پنجره رو به جهان سعی دارد که به معنای جدیدی برسد!!!! بار خدایا چه بر
سر بندگانت می آورند ؟ روح ها را در هم می شکنند تا بمانند...... تو داوری کن که بهترین داوری.........! تشویق عده ای معدود یا تخریب
انگیزه افرادی که مغرضانه به حاشیه می روند..... کاش می دانستم چرا؟؟؟!!!
کاشکی پنجره ام رو به تنهایی تو باز شود!!
امضای شاهدها: خدا و تعدادی از بندگان دلشکسته اش
اجرکم عندالله
و بدانید اگر من مردم ، کمر عشق به دنیا بستم
مرکب عشق به دنیا راندم /توشه عشق ز دنیا بردم
و به شکرانه عشق ...... رنج ها طی کردم / پیچ وخم پیمودم/ غم فراوان خوردم
تا برویانم عشق بذرها افشاندم....
بارها روییدم بارها پژمردم تا بیاساید عشق....... خویش را رنجاندم ، خویش را فرسودم ،خویش را آزردم....
تا بنوشانم عشق ...... جام مردم گشتم /دل به مردم دادم / دل از آنها بردم / در فراوانی عشق ... غرق گشتم درمهر
غرق بودم در شعر ، غوطه ها می خوردم ........... و بدانید که در بازی عشق:
شرط بستم با خویش
باختم دنیا را
زندگی را بردم ..........زندگی را بردم!!!
مرحوم مجتبی کاشانی
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
«بال» وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست
فاضل نظری
باز جمعه ای گذشت و تو نیامدی
دلبرا دلم شکست وتو نیامدی
عمر من گذشت وهمچنان به انتظار مانده ام
چله ای زعمر من گسست و تو نیامدی!
الهم عجل لولیک الفرج
عشق می بارد از تمام آسمان......بارش عشق است اندر این میان.........منتظر هستم که رحمت آید از هفت آسمان.......زاد راهی از تبسم آمده، آسمان می خندد و عشق می بارد از تمام آسمان!
میلاد آسمانی ترین مادر هستی مبارک باد.......
......
باز هم تنگ غروب جمعه ای دلگیر است
باز این دل به غم فاصله در زنجیر است
کاش دریابد و این غم به وصالی برسد
باز راضی به رضایی که مرا تقدیر است!
الهم عجل لولیک الفرج
از دست رفتنهای من دست خودم نیست
مگذار آن را پای من، دست خودم نیست
دنیای من در دستهایت بود و گم شد
حس می کنم دنیای من دست خودم نیست
یک باره دیدم دست من لرزید و تب کرد
دیدم که دستم، وای من! دست خودم نیست
یک در میان می زد نمی دانم کجا رفت
دیگر دل شیدای من دست خودم نیست
از دست وقتی می رود گرمای دستت
سرمای جان فرسای من دست خودم نیست
پروا مکن از دستهای عاشق من
دستان بی پروای من دست خودم نیست
از دست تو من سر به صحرا می گذارم
باور کن ای لیلای من! دست خودم نیست
دکتر محمدرضا ترکی
آغاز فصل سبز است،در این آغاز روحانی،برایت آرزو دارم: که دنیایت پر از شادی وقلب تو پر از یاد خدا باشد،خدا همواره یار تو وتو همراه دنیایت زبند غم رها باشی...... سبز مانید و پاینده! بهار 92 مبارک
خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی
شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی
نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن
دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی
تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود
که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی
مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم
تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی
خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش
تو را تنها پدید آورد تا تنها ترین باشی
خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها
گمان هرگز نمی بردم که واویلا ترین باشی
دکتر محمد رضا ترکی
به سطح سبز زندگی رسیده ام!
و تا عمیق ابرهای آسمان............
در این شروع جاودان،
چه بی نشان، به درک بی کرانگی رسیده ام!!