دوستی نقل می کرد:30سال در پایه اول ابتدایی تدریس می کردم وبه نظر
خودم تجربه های بی شماری در این سالها داشتم ودرآستانه باز نشستگی بودم،در واپسین روزهای سی امین سال
خدمتم بعد از پایان کار کلاس متوجه یکی از دانش آموزانم شدم که مقنعه اش کج شده وموهایش به شکل نامرتبی از
مقنعه بیرون آمده بود! نا خوداگاه به سمتش رفتم با مهربانی موهایش را مرتب کردم /صورت معصومش را بوسیدم ،
وگفتم :حالا شدی دختر مرتب.................................
زنگ خورد ومن همراه دانش آموزانم از کلاس بیرون رفتم ..بعداز زنگ تفریح که به کلاس آمدم با حیرت مشاهده
کردم که همه 32نفر دانش آموز کلاسم مقنعه هایشان را کج کرده ، موهایشان را نامرتب نموده و... با ورو د من به
کلاس برخاستند.......ابتدا با حیرت نگاهشان کردم و از آنها خواستم بنشینند،سپس تک تک شان را بوسیدم مقنعه
هایشان را مرتب کردم ومصمم تر از همیشه شروع........