از دست رفتنهای من دست خودم نیست
مگذار آن را پای من، دست خودم نیست
دنیای من در دستهایت بود و گم شد
حس می کنم دنیای من دست خودم نیست
یک باره دیدم دست من لرزید و تب کرد
دیدم که دستم، وای من! دست خودم نیست
یک در میان می زد نمی دانم کجا رفت
دیگر دل شیدای من دست خودم نیست
از دست وقتی می رود گرمای دستت
سرمای جان فرسای من دست خودم نیست
پروا مکن از دستهای عاشق من
دستان بی پروای من دست خودم نیست
از دست تو من سر به صحرا می گذارم
باور کن ای لیلای من! دست خودم نیست
دکتر محمدرضا ترکی