سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دشمن ترینِ بندگان نزد خداوند سبحان، کسی است که جز در اندیشه شکم و شرمگاهش نیست . [امام علی علیه السلام]
برگ خاطره
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» نقش دل در مدیریت

نمی دانم خوب یابد!!هرگز اهل گزارش کار  جهت تمجید به رییس بالاتر نیستم وبارها نیز مواخذه شده ام.........

 راستی این یعنی عدم انگیزه؟!

  چندی پیش بزرگواری به عدم داشتن انگیزه متهمم کرد- راستش ذهنم مشغول شد اما ابدا به احساس عاشقانه ای که نسبت به

   انسان ها دارم شک نکردم واین حس حاصل لطف بیکران خداوند و عمری تلمذ در محضر اساتید عاشقی بوده که از محضرشان بهره های

   بسیار برده ام.......

         از آن روز به بعد بیشتر به بررسی نتایج این عشق در حوزه کاری خود پرداختم تابتوانم نقاط ضعف و قوت نقش دل را مدیریت شناسایی

      کنم................مطلبی از استاد مجتبی کاشانی به دستم رسید که نه تنها پاسخ سوالات ذهنم را دریافت کردم بلکه از شوق این

    لطف خدادادی  بسیارعمیق گریستم!تلاش می کنم برخی از این مطالب رابه اختصار بیان کنم:

           در سال 1365 که در کارخانه تولیدسیلندر گاز خانگی در مشهدکه مدتی مدیریت آن را به عهده داشتم روزی کارگر جوانی از واحد

         جوشکاری نزد من آمد وچند شعر مرا خواست.با تعجب ازسرپرست او پرسیدم:محمود اسدی از کجا می داند من اهل شعرم؟!

       گفت او خودش اهل دوتار است اما متاسفانه چندی پیش بند اول انگشتان دست چپ او زیر قیچی رفت وبعد از آن چون دیگر نتوانست

      با آن انگشت ها دوتار بنوازد از شدت ناراحتی دوتارش را شکست وآن را سوزاند...........

          چندی بعد بند انگشتش رشد کرد وترمیم شد*او اکنون می تواند دوتار بنوازد ولی دوتار ندارد!!!!!!

         چند روز بعد محمود را خواستم چند شعر به او دادم ومتوجه شدم او به خاطر مشکلات اقتصادی نمی تواند دوتار بخرد....

        محمود برایم شرح داد به خاطر عشق به این ساز آن را نزد استاد یگانه در قوچان سینه به سینه آموخته است*

        من که مدت هادلم می خواست دوتاری داشته باشم از محمود کمک خواستم وبه اوگفتم بدون اینکه کسی بفهمد یک روز جمعه باهم

 برای اینکار به قوچان برویم.اوپذیرفت ودر آن جمعه خاطره انگیز من یک دوتار برای خودم تهیه کردم ودوتاری هم به رسم هدیه برای محمود!!

   هفته بعد سرپرست محمود که از این ماجرا بی خبر بود پیش من آمد وگفت:اتفاق عجیبی افتاده است وگروه جوشکاری محمود رکورد

  تولید راشکسته است ومن روز بعد محمود را خصوصی خواستم واز این کار او احساس نارضایتی کردم و گفتم:من سفر قوچان وهدیه 

 دوتار را برای افزایش تولید نکردم!! وتنها برای دلم کردم!!! واو نیز در پاسخ گفت:مگر ما کارگرها دل نداریم*من هم این کار را برای دلم می کنم...

   



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( سه شنبه 90/5/4 :: ساعت 10:12 صبح )
»» تبدیل تقویم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( چهارشنبه 90/3/11 :: ساعت 8:9 عصر )
»» رابطه جشنواره خیرین مدرسه ساز با حکم تخلیه مدارس

امروز در حالیکه خبر جشنواره خیرین مدرسه ساز را می شنیدم در دل اینهمه بزرگواری وعشق را تحسین می کردم...نزدیک ظهر که از فرط خستگی وگرمای پایان کار روزانه دستانم می لرزید در فکر این همه عشق و فداکاری هنوز از خبر های مسرت بخش این جشنواره شادان بودم که ناگاه ورود 2 نفر آقا و حکم تخلیه مدرسه خنده را بر لبانم خشک کرد!  نماینده شاکی "نهاد دولتی .................. و دادورز دادگاه.........."  

ناخوداگاه در ذهن خود به مقایسه پرداختم:   میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است!!!!!!!!!!!   



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( شنبه 90/2/31 :: ساعت 5:16 عصر )
»» معلم :فرشته اخلاص ومهربانی

با نغمه زیبایتان گیتی پر از ترانه می شود.........ترانه عشق!

                  طنین صدایت رستن از بند زمین است و رساندن به اوج بی کران.........

                       پروانه هایی که پرواز را بهانه دارندبه عشق تو جان می گیرند..............

       مهربان ترانه جهان ! تا همیشه جاودان بمان !

و می خواهم که مریم های خوشبوی گلستان را ومحبت در بهاران را برایت ارمغان آرم....

       

                    روزت مبارک وروزگارت تا همیشه خجسته باد 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( دوشنبه 90/2/12 :: ساعت 11:6 عصر )
»» تکثیر محبت

                                                 دوستی نقل می کرد:30سال در پایه اول ابتدایی تدریس می کردم وبه نظر

خودم تجربه های بی شماری در این سالها داشتم ودرآستانه باز نشستگی بودم،در واپسین روزهای سی امین سال

خدمتم بعد از پایان کار کلاس متوجه یکی از دانش آموزانم شدم که مقنعه اش کج شده وموهایش به شکل نامرتبی از

مقنعه بیرون آمده بود! نا خوداگاه به سمتش رفتم با مهربانی  موهایش را مرتب کردم /صورت معصومش را بوسیدم ،

وگفتم :حالا شدی دختر مرتب.................................

زنگ خورد ومن همراه دانش آموزانم از کلاس بیرون رفتم ..بعداز زنگ تفریح که به کلاس آمدم با حیرت مشاهده

کردم که همه 32نفر دانش آموز کلاسم مقنعه هایشان را کج کرده ، موهایشان را نامرتب نموده و... با ورو د من به

کلاس برخاستند.......ابتدا با حیرت نگاهشان کردم و از آنها خواستم بنشینند،سپس تک تک شان را بوسیدم مقنعه

هایشان را مرتب کردم ومصمم تر از همیشه شروع........



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( چهارشنبه 90/1/17 :: ساعت 8:17 عصر )
»» عشق وشکیبایی

سکوت حاصل جمع همه فریاد ها!وشکیبایی عشق به تمام انسان هاست...

آنجا که دیگران را در یابی و دوستشان بداری شکیبایی ست......شکیبایی

پذیرش دیگران است در عمل و آنجا که تقابل اندیشه ها نباشد پویا نیستی و هرگز عاشق

نخواهی بود و اگر عاشق نباشی قلبت از رخوت تدریجی می میرد....

                                   زنده باد شکیبایی و عشق به آنچه خداوند به آن  می بالد!




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( دوشنبه 90/1/15 :: ساعت 6:17 عصر )
»» من دشمن است

من تمام عشق را نشانه می رودو شما برایم دعا کنید که هرگز دلم قربانی دنیا

 نشود....عمر با سرعتی غریب در گذر است و فرصت بسیار کم! باشد هوای دلهامان

 همواره آفتابی....من دشمن شماره 1 انسانیت است و هرگز مباد بر بالش غرور

تکیه کنیم که تکیه گاهی سخت سست است......من آفت روشناییست..............

                                      شمع دلهامان همواره روشن باد!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( یکشنبه 90/1/14 :: ساعت 4:10 عصر )
»» انتظار

باز جمعه ای گذشت وتو نیامدی                                      

             دلبرا دلم شکست وتو نیامدی

                                 عمر من گذشت و همچنان به انتظار مانده ام ...............

        چله ای ! زعمر من گسست وتو نیامدی....الهم عجل لولیک الفرج                



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( جمعه 90/1/12 :: ساعت 4:53 عصر )
»» یاد استاد

 

چه نعمتی است نادانی برای بالهای پرنده.دانستن حجم قفس را به رخ بال پرنده می کشد.آّه چه می شد اگر نمی دانستم !همین معنی را بیدل دهلوی پیچیده در حله ای از

فلسفه و دانایی عرضه می کند. خوشا به حال آنها که نمی دانند وبالهایشان با قفس

فالوده می خورد:

زین پیش که دل قابل فرهنگ نبود

از پیچ وخم تعلقم ننگ نبود

آگاهی ام از هردو جهان وحشت داد

تا بال نداشتم قفس تنگ نبود!

شادروان سیدحسن حسینی(مسیحا)

9 فروردین  هفتمین سالگرد عروج استاد بود/ یادش به خیر! برای شادی روحش صلوات



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( چهارشنبه 90/1/10 :: ساعت 5:56 عصر )
»» غریبه

 

یک غریبه داد می زند.....

 یک غریبه در سکوت عشق داد می زند نام خسته تو را در صدای آفتاب....

 یک غریبه در سکوت اشکبار خود نام مهر را به دست باد می برد!!

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » زهرا علی بابایی ( چهارشنبه 90/1/10 :: ساعت 5:51 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دیوار
روستا و اخلاص.............
زلال.........
عشق بازی.........
بزرگترین هدیه تو به دیگران
تربیت تدریجی است
ایا خداوند شر راآفریده است؟
قصه.....
.........
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 10
>> بازدید دیروز: 5
>> مجموع بازدیدها: 84201
» درباره من

برگ خاطره
زهرا علی بابایی
لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه الزهرا و فوق لیسانس رشته برنامه ریزی دانشگاه آزاد 28 سال سابقه تدریس،معاونت ومدیریت دبیرستان های منطقه 17 و2تهران

» پیوندهای روزانه

خطاطی [23]
[آرشیو(1)]

» آرشیو مطالب
انواع انسانها
آتش دل
بایگانی
تبدیل تقویم
بهار 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب